کد مطلب:36123 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:141

اجازه ی دعا











(و اعلم ان الذی بیده خزائن السماوات و الارض قد اذن لك فی الدعاء و تكفل لك بالاجابه و امرك ان تساله لیعطیك و تسترحمه لیرحمك)

«و بدان آن كسی كه خزانه های آسمان ها و زمین در دست اوست به تو اجازه ی دعا و درخواست كردن را داده و برای تو تكفل و ضمانت اجابت را فرموده است و تو را امر نموده كه از او درخواست كنی تا به تو عطا كند و از او طلب رحمت كنی تا بر تو رحم آورد»

آری بلاشك آن كس خداست. اوست كه خزائن آسمان و زمین را در دست دارد «لله ما فی السماوات و الارض» «و له مقالید السماوات و الارض» چنین توانای بی نیازی اذن دعا داده و بنابر این خداوند خود به انسان حق دعا كردن را داده است و نه تنها اجازه ی دعا را صادر فرموده بلكه عهده دار اجابت هم شده و وعده داده كه دعا را

[صفحه 158]

مستجاب گرداند. و این جمله ی مباركه ی: «و تكفل لك بالاجابه» اشاره به آیه كریمه است كه می فرماید: «ادعونی استجب لكم»[1] مرا بخوانید تا شما را اجابت كنم.

مطلب دیگر اینكه خداوند امر فرموده كه بندگان از او سوال كنند تا عطا فرماید و از او طلب رحم كنند تا بر آنان رحم آورد و چه بسا اشاره ی به آیه كریمه باشد كه می فرماید: «و اسئلوا الله من فضله ان الله كان بكل شی ء علیما»[2] و خداوند را از فضلش درخواست كنید به تحقیق كه خداوند درباره ی شما رحیم و مهربان است.

شكوه و زیبائی كلام و نكات ارزنده ای كه در این جملات بكار رفته اعجاب انگیز است. زیرا اولا اذهان را توجه می دهد كه خزائن ثروتهای آسمان و زمین در دست خداست كه این خود به تنها موجب آن است كه انسان از همه جا دل بر كند و روی به خداوند بیاورد زیرا چیزی در دست دیگران نیست و هر چه هست در دست اوست.

و ثانیا او ابتداءا اذن در دعا داده بلكه بدان امر كرده و بنابراین او خود اظهار تمایل به دعا و نیایش بندگان فرموده است.

و ثالثا وعده ی اجابت داده و ضمانت كرده است كه دعاها را مستجاب فرماید.

اكنون اگر از این همه لطف و احسان، درست بهره برداری نشود گناه كیست؟ گر گدا كاهل بود تقصیر صاحبخانه چیست؟

جریان استسقا و دعای باران از ائمه طاهرین: و علماء اعلام و دیگران نمونه ای از این مطلب است.

سعید بن مسیب می گوید: سالی قحطی شد و مردم در هر طرف در طلب باران رفتند، ناگهان دیدم غلام سیاهی از مردم جدا شد و بر بالای تلی بر آمد من به جانب او رفتم، دیدم لبهای خود را حركت می دهد هنوز دعای او تمام نشده بود كه ابری در آسمان ظاهر شد، آن سیاه چون نظرش بر آن ابر افتاد خدا را حمد كرده و از آنجا حركت نمود، باران شروع شد و به حدی بارید كه گمان كردیم ما را غرق خواهد كرد.

[صفحه 159]

من دنبال او رفتم دیدم داخل خانه ی حضرت علی بن الحسین علیه السلام شد پس خدمت حضرت رسیدم و عرض كردم: ای سید من در خانه ی شما غلام سیاهی است منت گذاشته آن را به من بفروش. فرمود: ای سعید چرا آن را به تو نبخشم؟ پس بزرگ غلامان خود را امر فرمود كه هر غلامی در خانه است به من عرضه كند او هم ایشان را جمع كرد من آن علام را در میان آنان ندیدم، گفتم: آن را كه من می خواهم در بین ایشان نیست فرمود: دیگر باقی نمانده مگر فلان میرآخور، آنگاه امر فرمود او را حاضر نمودند دیدم همان است كه من میخواستم گفتم: این همان مطلوب من است حضرت به او فرمود: ای غلام! سعید مالك تو شد با او برو، آن غلام رو به من كرده و گفت: چه چیز تو را واداشت كه مرا از مولایم جدا ساختی؟ گفتم این به خاطر آن چیزی است كه از تو بر بالای آن تل مشاهده كرم. غلام اینرا كه شنید دست ابتهال به درگاه خداوند بلند كرده، رو به آسمان نمود و گفت: ای پروردگار من! رازی بود ما بین تو و من اكنون كه آن را فاش كردی مرا بمیران و به سوی خود ببر. پس حضرت علی بن الحسین علیه السلام و كسانی كه حاضر بودند همگی از حال آن غلام گریستند و من با حال گریان بیرون شدم، چون به منزل خویش رفتم رسول آن حضرت آمد كه اگر می خواهی به جنازه ی صاحبت حاضر شوی حاضر شو پس من با آن فرستاده برگشتم دیدم آن غلام در محضر آنحضرت وفات كرده است.[3].


صفحه 158، 159.








    1. سوره ی مومن آیه 60.
    2. سوره ی نساء آیه ی 34.
    3. اثبات الوصیه مسعودی ص 171.